مناجات پایان ماه و عید فطر
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو كنم دل را به یاد تو، ز گنه شستـشو كنـم بــار دگـر بــه درگــه لـطـف تو آمـدم تا با سرشــك و ماتـم دیــرینه خـو كنم من كیستم كه با تو كنم گـفـتـگـو، مگر رخصت دهی كه با تو دمی گفتگو كنم من لایــق مـحـبّـت تو نـیـسـتــم، ولـی بگــذار رو به آیــۀ «لاتـقـنـطـو» كنـم ماه صیــام رفـت و نـبـخـشی اگر مرا من با چه رو به درگه لطف تو رو كنم آورده ام شــفــیــع، همـه اهـلـبـیـت را تـا از حـضـور تو طـلـب آبــرو كــنـم بــاغ دلم ز عطـر ولایت صفــا گرفت دیگر كجا ســزد طلب رنگ و بو كنم تا ره به آستـان تو جویم، پنــاه خویش جــز درگـه حسیــن كجــا جستجـو كنم من سینه چاك عشق حسینم به غیرعشق این زخم سینه را به چه چیزی رفو كنم درعید فطر عیدی خود را ز محضرت اخلاص در عـمل، ز تو من آرزو كنم ذكر جمیل و ناب«وفائی» است این سخن اخــلاص ده كه زندگیــم را نكــو كنم |